مهرآواز

دوباره پاییزو بارون غمو میریزه به جونم

من چرا هنوز بدون تو زنده هستم خودم نمیدونم

وقتی که نیستی کنارم وقتی نیستی توی خونم

پس چرا به هیشکی غیر از تو دل نبستم خودم نمیدونم

مث یه رویای شیرین خواب شیرین اومدیو

رفتیو تنهام گذاشتی بخدا دوستم نداشتی

مث یه خورشید روشن تو شب من سر زدیو

نور امید و نشوندی پس چرا پیشم نموندی

دوباره پاییزو بارون داره جونمو میگیره

خیلی وقته رفتی اما دل من هنوز اسیره

من که یه عمر بریدم از تمومه روزگارم

خیلی وقته که تو خوابم دیگه چشماتو ندارم

دیگه چشماتو ندارم دیگه چشماتو ندارم