مهرآواز

ناراحت و مست ، دلخور بودو هست

صداش قطع و وصل ميشد از اونور خط

ديگه چاره نداشت انگار جز كندن ازم

قرصاشو يه جا خوردو رسيد اخر خط

نامرد بي معرفت تركم كرد

ديوونم بود ميدونم از دست رفت

جاش خاليم موند تا امروز تو قلبم

رفت دلتنگيش بدجوري لت و پارم كرد

همينكه عاشقم تو اين روزاي سخت

همينكه ياد اون بهم نميده فاز بد

همينكه با خودم تو اين هواي سرد

برم قدم زدن به ياد اون تو كل شهر

همينكه ديگه نيست يه لحظه جاي من

تو اين خونه نميخوابه تنها رو تخت

همينكه لاي در بمونه باز و من

خيال كنم يه روز مياد دوباره قانعم