غروبم مرگه رو دوشم
طلوعم کن تو میتونی
تمومم سایه می پوشم
شروعم کن تو میتونی
شدم خورشید غرقِ خون
میون مغرب دریا
منو با چشمای بازت
ببر به تا مشرق رویا
دلم با هر تپش با هر
شکستن داره می فهمه
که هر اندازه خوبه عشق
همون اندازه بی رحمه
چه راه هایی رفتم تا
بفهمم جز تو راهی نیست
خلاصم کن از عشقایی
که گاهی هست و گاهی نیست
تو خوب سوختنُ می شناسی
سکوتُ از اونم بهتر
من آتیشم یه کاری کن
نمونم زیر خاکستر
میخام مث همون روزا
که بارون بود و ابریشم
دوباره تو حریر تو
مث چشمات ابری شم
دلم با هر تپش با هر
شکستن داره می فهمه
که هر اندازه خوبه عشق
همون اندازه بی رحمه
چه راه هایی رفتم تا
بفهمم جز تو راهی نیست
خلاصم کن از عشقایی
که گاهی هست و گاهی نیست
ارسال دیدگاه
تایید شده : ۰ ، در حال بررسی : 0 ، مجموع : 0