مهرآواز

بازم فکرت ، نمک پاشید رو زخم های کهنم

همش میزد ، به این سرم تو این خونه نمونم

عجب حالی ، تو ساختی واسه این دل دیوونم

بیا برگرد ، من درداتو رو دوشم میکشونم

من میخواستم بمونی فقط پای حرفات

قول میدادم که مرهم بشم روی دردات

آخ تو دستام چقد خالی جای دستات

مات ماتم همش این روزا مات چشمات

تمومش کن ، این بازی رو بگو الان کجایی

بگو چی شد ، که رفتیو ازت نیس رد پایی

بیا ببین این دل چقد برات تنگ شده

برعکس اون دلت که این همه سنگ

سر تو بین عقل و قلب من جنگ شده

من میخواستم بمونی فقط پای حرفات

قول میدادم که مرهم بشم روی دردات

آخ تو دستام چقد خالی جای دستات

مات ماتم همش این روزا مات چشمات