نقش هزار آرزو ؛ پینه زده رو دستم
یه آشیونه ساختم ؛ منتظرت نشستم
برای داشتن تو
جوونیمو گذاشتم
از کار این روزگار
من که خبر نداشتم
من که خبر نداشتم
نقش هزار آرزو پینه زد رو دستم
یه آشیونه ساختم منتظرت نشستم
برای داشتن تو
جوونیمو گذاشتم
از کار این روزگار
من که خبر نداشتم
من که خبر نداشتم
اخ اخرالزمونه
شب و روزم حرومه
چه نزدیکیِ دوری
لبامون مهر و مومه
نوبت ما تا رسید
دنیا قرنطینه شد
حبس نفس تو قفس
قصه دیرینه شد
لعنت به این زمونه
که ضد حالمونه
سنگ صبورم باشی
دلت رو میشکونه
برای داشتن تو
جوونیمو گذاشتم
از کار این روزگار
من که خبر نداشتم
من که خبر نداشتم
نقش هزار آرزو پینه زد رو دستم
یه آشیونه ساختم منتظرت نشستم
ارسال دیدگاه
تایید شده : ۰ ، در حال بررسی : 0 ، مجموع : 0