از تنها موندن از هر تنهایی میترسید ...
من قاتل کسی شدم که عشقو باور کرد تمام زندگیشو داد و تنها سهمش درد
دنیاشو رویاشو با سادگیش ویرون کرد ...
من کشتم اون من صاف و ساده ی دل روشنه اونی که دم از عشق میزنه
اون که قلبمو خون کرد ...
من کشتم اون کسی که تنها سهمش دلواپسی از خودی و از هر کسی حال و روزش درد
با هرکی خوبی کرد بدی دید از هرکی میرنجید خندید بغضش تو شب دیدنی بود خواه یا ناخواه رفتنی بود
دستاش بی نمک بود و خالی دنیاش عروسکای پوشالی من راحتش کردم از این درد دردی که رویاشو فلج کرد
من کشتم اون من صاف و ساده ی دل روشنه اونی که دم از عشق میزنه
اون که قلبمو خون کرد ...
من کشتم اون کسی که تنها سهمش دلواپسی از خودی و از هر کسی حال و روزش درد
ارسال دیدگاه
تایید شده : ۰ ، در حال بررسی : 0 ، مجموع : 0