پیله بودم که تو را دیدم و پروانه شدم
عاشقت بودم و انگار که افسانه شدم
شوق پرواز مرا عاشق کویت کرده
دل شیدا هوس دیدن رویت کرده
چه قَدَر نامه که تقدیم نگاهت کردم
اشکهایی که نثار رخ ماهت کردم
دل دیوانه ی من را خامش کردی
بی خبر امدی و خانه خرابش کردی
من ندانستم که از عشق نبردی بویی
دوستت دارم و پیداست نبردی بویی
در خیالم عشقت بی بهانه گل کرد
قلب من روزای سختی را تحمل کرد
سهم قلب عاشق میشود بی تو درد
عشق تو مرا به تنهایی محکوم کرد
دل دیوانه ی من را خامش کردی
بی خبر امدی و خانه خرابش کردی
من ندانستم که از عشق نبردی بویی
دوستت دارم و پیداست نبردی بویی
ارسال دیدگاه
تایید شده : ۰ ، در حال بررسی : 0 ، مجموع : 0