آهنگ جدید علیرضا جلیلی و زاهد - اشک سرما | Alireza Jalily & ZAHED - Cold Tears

این باره آخره نمیخوام اشک هام بباره

نمیشه خدافظی رو وسط بیاره ؟

خونخوار قلبِ من ، تشنهء جونِ من

حال دلم خوش نیست شدی بلای جونم

قربون غصهء مادرم ، قلبش رو شکستم

از این زندگی خستم ، حرمت شکستم

صدا و گلایه ها تقدیر و تقصیر ها

پای قولات نموندی ، ببین که دیر شد ها

شرمنده واسه اشک های پشت سرم

عابرو داری کن ، چون که مسافرم

سراغم رو از این به بعد توی خوابت بگیر

من زیر خاک خوابیدم ، تا آروم تر بشی

یک پاییز سرد ، یک قهوه تلخ

هی سیگار ، هی دردهام ، کوفتم میشه هرشب

گله ای ندارم مقصر خودمم

بهت بها دادم ، شرمنده مزاحمت بودم

اَمونم رو برید ، یک مشت خاطرات زخمی

یک نمک نشناس ، که ی ذره شرم تو وجودش نی

بدرقهء راهت ، اشک های روی گونم

یک روز دو روز نیست که بشه فراموشت کنم

این دردهای پر از غم ، این زخم های بی مرحم

این خنده های تلخ ، حاصلِ خنجرِ روی قلبم

بغض صدام فریادی از ته این قلبم

نامرد روزگار چیکار کردی تو با قلبم

روزگار به کامت ، نمیخوام باشم تو یادت

من خیلی وقته نیستم واسه همیشه کنارت

مست و خراب ، یک ولگرد تو کوچه های شهر

اعصابم ضعیفه تا خرخره میجوشم

سیلی های مادر ، بوسهء این وداع آخر

دردام خاطرست که یک عمری میسوختند

چشم دیدن نداشتن ، دستامون رو از هم جدا کردن

ورق که برگرده دیگه نمیشه برگردم

چشم هام خیره به ساعتِ رو دیوار

ثانیه به ثانیش یاد آور درده

صبح تا شب ، موزیک غم و پاکت سیگار

نارویی که بهم زدی ، باعثِ سر درده

حلقهء تو دستت ، اشک ها رو گونم

لباس تو تنت ، همرنگ لباسم

مبارک ها باشه دیگه همه چی تمومه

یک عمر عاشقیمون واسه همیشه تمومه

زیادیه این همه درد واسه این قلبم

حیف اون احساسی که من پای تو خرج کردم

دارم خفه میشم از بس توی خودم ریختم

تو کابوس هرشبم ، از ارتفاع چشم هات میوفتم

خدا جوابت رو میده میخوری چوبش رو یک روز

روزگار بر خلافت میچرخه ، اون روز تو بساز و بسوز

خیلی وقته که من فراموشت کردم ، نمیخوامت

یک جوری غریبه شدی که دیگه نمیشناسمت

شروعِ داستانِ مرگِ خاموشِ این احساس

سکوتِ خودکشی در لحظات حساس

تو سینهء قبرستون یک جوون ۲۰ ساله

اشک های یک مادر رو سنگِ آرامگاهِ

یک سربازِ خسته با یک قلبِ شکسته

در دلِ خال میخوابه جنازهء تیکه پاره

تو یک تابوتِ تاریک بدونِ کابوس و بیداری

فرشته نجات نشد قاطلِ جدایی

آخرِ داستان یک نفر ماند خسته و تنها

سوخت پای این عشق دود شد توی هوا

آخرِ داستان داغِ عشقت تو گلوم شد بغض

وقتی ضربه عظیمی به حال و احساسم خورد

ماجرای هم نبودیم و قسمتمون نشد

حلقه دستت رو دیدم باورم نمیشد

ترس به دلم افتاد خون کردی دل رو

با خود بردی کل حس و وجودم رو

عاظم شهری غریب کوله به دوش چشمای تر

تو زیرش نفس زنون عرق کردی کردی خاک بر سر

توی آوارِ دلم جون دادم و زنده شدم عشقِ سراب

قاطل خونه خراب نمیدادش بله جواب

شوخی شوخی بازی کرد با دل من تخم حروم

ندیدی تنها بودم هیچکی حتی یادم نبود

رفت و نموند بی خبر از همه جا قدم زنون

ببخشید یادم نبود کور بشه چشم حسود

اگه دلم یک روز ، بهونتو بگیره چی

جواب دل رو چی بدم بگم رفته برای چی

چی شد سرد شدی از این عشقی که هی حرفه منه

هرچقدر غصه تو این زمونهء بی صفته مال منه

کار دله که دیوونه شم دیوونگیش ماله منه

حرفاش تو گوش منه زمزمه هرروزمه

خونه خراب هی بیمرام هنوزم روی تنم عطر توعه روی دلم زخم توعه